نهفت چهره گلی زیر برگ و بلبل گفت
مپوش روی به روی تو شادمان شده ایم
مسوز ز آتش هجران هزار دستان را
به کوی عشق تو عمری ست داستان شده ایم
جواب داد،کزین گوشه گیری و پرهیز
عجب مدار،که از چشم بد نهان شده ایم
ز دستبرد حوادث،وجود ایمن نیست
نشسته ایم و بر این گنج،پاسبان شده ایم
تو گریه می کنی و خنده می کند گلزار
ازین گریستن و خنده بد گمان شده ایم
مجال بستن عهدی به ما نداد سپهر
سحر،شکفته و هنگام شب خزان شده ایم
مباش فتنه زیبایی و لطافت ما
چرا که نامزد باد مهرگان شده ایم
نسیم صبحگهی،تا نقاب ما بدرید
برای شکوه ز گیتی،همه دهان شده ایم
بکاست آنکه سبکسار شد،ز قیمت خویش
از این معامله ترسیده و گران شده ایم
دو روزه بود ،هوسرانی نظربازان
همین بس است ،که منظور باغبان شده ایم
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در پنج شنبه 26 اسفند 1389برچسب:
,
ساعت
22:9 توسط مریم
| |